مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
من آفـریـده شدم تا شوم گدای کريم عـبادتـم شـده افـتـادنِ به پـای کـریم همیشه داشت محبّت به ظرف خالی من همیشه شامل حـالم شده وفـای کریم نـوشتهاند مرا خـاک پـای آل عـلـی هـمیشه بر لب آیـات هل اتای کریم شـنـیـدهام که تـمام فـرشتـگـان خـدا زدند بوسه به دست گره گشای کریم چه نعمتی، چه عطایی، چه خوب توفیقی سپـردهاند مرا دست مجـتـبای کریم چه افـتـخـار بزرگی نـوشتـهاند مرا فــدایــیِ سـر فــرزنــد اول زهـــرا منم کسی که فقط زیر منّت حسن است تمام زندگیام از عنایت حسن است به من خدای دو عالم چه ثروتی داده است تمام دار و ندارم محبّت حسن است هزار شکر خدا را، که کار و بار من گـدایـیِ کـرمِ بـینهـایتِ حسن است هـزار شکـر شدم من غـلام اربـابی که گفتهاند مطیع ولایت حسن است شـنـیـدهام رفـع الله رایـت الـعــبـاس ولی روی سر عباس رایت حسن است حسن امام و حسن اول و حسن آخر حسن قیامت کبری، حسن، خودِ حیدر چه دست های کریمی، چه لطف بسیاری بگو به جای حسن، قـبـله وفـاداری رسیده وقـت تـلافـی آن همه ایـثـار خدا به شاه نجف داد عجب علمداری فرای روزی آن بندهای که ذکر لبش حسن حسن شده در شادی و گرفتاری بدان که ختمِ به خیر است آخر، عاقبتت اگر میان دلت، حُـبِّ مجـتـبی داری شبیه فاطمه دارد هوای دشمن و دوست همیشه چشمۀ الطاف او بُوَد جاری رسیده بر همگان بخشش و عنایت او سه بار خرج خدا شد تمام ثروت او پیمبران همه هـستند بیقـرار حسن فراتر است ز ادراک اعـتبار حسن حساب دشمن او با حسین و عباس است جهنمی است کسی که نبود یار حسن شبیه کعبه شده قـبله گـاه این عـالـم دلی که هست همیشه در اختیار حسن میان عرش، ملقب شده به مرغ بهشت کبوتری که نشسته است در جوار حسن خدا کند که فدای سرش شوم روزی خـدا کند که بیاید سرم به کار حسن نـوشـتـهانـد مرا بـنـدۀ مـرام حـسـن غـلام هـمت آنـم که شد غـلام حسن دوباره در دل من زنده گشته یاد بقیع چه گریهها که در آورده بیاراده بقیع شب ولادت آقا کسی کنارش نیست دوبـاره گـشت بلند، آه از نهاد بقـیع گذشت عمر من و چار امام بیحرمند همه غمم شده در هر امامزاده بقیع میان صحن عتیق رضا زدم فـریاد امام غائب عـالم! برس به داد بقـیع به گل نشستن آل سعود دیدنی است زمــان آمــدن قــبـلـۀ مــراد بـقــیـع بـقـیـع میزنـد از دل صدا، بـیا آقـا قـسـم به بـیکـسی مجـتـبی، بـیـا آقا |